کنارت مینشینم و حرف میزنم. برای بهتر شنیدنم چرخش کمی به سرت میدهی، دقتی بیش از آنچه صحبتهای کودکانهام میطلبد نثارم میکنی و تبدیل به آوازم میکنی. چشم هایت به من خیره میشوند، چنان که باور میکنم حتی اگر معجزی در سویی دیگر رخ دهد…
دلنوشتهها
این اولین بار نیست. پیش از این نیز بارها مرا به این کار واداشتهای. سطرهای اول قصه را طوری مینویسی که نتوان آن را به نحوی جز آنچه دوستش داری خاتمهاش داد؛ و ما بازی را جور دیگری تعریف کرده بودیم. ما میخواستیم که داستانمان…
اگر نقاشی بلد بودم، دو ساحل ذهنیام را کنار هم میکشیدم. سمت چپ بوم، ساحل زرد است و دریا لاجوردی. ماسهها نرم و لطیفند، و اگر هنگام قدم زدن پایت به جسم سختی برخورد کند، حتما صدف یا ستارهی دریایی است. زمین برق میزند –…
آنقدر حرفهایمان را قورت دادیم کههضم شدند وتکهای از وجودمان شدند.حالابرای گفتنشانباید عذاب کندن قسمتی از روحمان را بکشیم وبرای نگفتنشانعذاب همیشه جلوی چشم بودنشان را.
غریقی هستم که در میان طوفان همهجا را به جستجوی پناهی میگردد. طوفان مهیب است و خانمانسوز. جز ویرانه چیزی باقی نمیگذارد. قدرتش را به رخ میکشد و توان مقابلهای وجود ندارد. در دست امواج به هر سو پرتاب میشوم. جزیرهی امنی نمییابم. هیچکدام از…
در جادهای مهگرفته راه میرویم. مقصد ناپیداست، تمام آنچه مشخص است پیچ بعدی است. انگار تنها لازم است بدانیم که مسیر هموار نیست. باران نمیبارد، اما قطرات شبنممانندی روی بارانیهایمان نشسته است. میگویم: – نمیشود از آدمها انتظار داشت که خودشان را با انتظارات ما…
در من چشمهای بود که واژه جاری میکرد. من پر از حرف بودم، برایت قصه میساختم و پاداشم، گفتگویمان بود. اما هنگامی که مکالمه به تکگویی بدل شود، انسان از شنیدم بازتاب صدای خودش آزرده میشود، چشمه خشک میشود، کلمات بخار میشوند.من تمام واژههایم را…
شمع روشنی هستم که در اتاقی خالی قرارم دادهای، بیهوده میسوزم و تمام میشوم. خاطرهای هستم که مرورم نمیکنی و به آرامی از ذهنت پاک میشوم. دانه برفی هستم که در گرمای دستت ذوب میشوم. مقداری ناکافی از شکر هستم که در قهوهات میریزی، حل…
سکوت حکمفرماست.تمام نواها را با خودت بردهای و صدای ضربان قلبم – که با ضرباهنگ آخرین قدمهایت همگام شده – تنها چیزیست که به گوش میرسد.
برای تکریم حرفهایی که هرگز گفته نخواهند شد، برای پذیرش همهی آنچه در کنترل ما نیست، برای قدرشناسی از تمام ناتوانیهایی که ما را انسان میسازند، برای اقرار به بنبستهای هرروزه و برای گرامی داشتن یاد تمام آدمهای خوبی که هممسیر زندگی ما نبودند، کاش…